شاد زندگی کن
شاد زندگی کن

شاد زندگی کن

زندگی

عید 95 قسمت دوم

سلام

همون شب چهارم فروردین که عیدی واسه مارال خواهر کوچیکم اوردن مامان اینا و مروارید و شوهرش واسه عید دیدنی ا مدن خونمون.

مروارید و شوهرش موقع شام اومدن و بهم گفت خیلی گشنمه و من در طی یه عملیات خفن زنگیدم پیتزا پیتزا و چهارتا پیتزای مخصوص گرفتیم و البته با شوهر مشورت کر دم که بعد از خوردن شام ما مامان اینااومدنو تا 12 موندن و بابا که فرداش راهیه کربلابود .

به خواهرها نفری سی تومن عیدی دادم.پول پیتزا که هفتاد شد دنگی با شوهر گذاشتیم.

مدیونید فک کنید بعد رفتن مامان اینا ماعید دیدنی نرفتیم بلکه رفتیم چون در فامیل همسر از یازده شب به بعد عید دیدنیها اغاز میشود.و رفتیم خونه دایی همسر.

روزهای بعد که فک کنم پنج شنبه بود با مامان رفتیم شهر مادری و پدری مامان بابام که بیست کیلومتربا شهر ما فاصله داره.سر قبر عزیزو اقاجون رفتم انگار صدامو میشنیدن تبریک عید گفتم و گوشه ی چشمم اشک حلقه بست

اهاااا یه شلوغ کاری پسرها توی قبرستون کردن که نگووووووووو مامان میگفت وای از دست اینا.یکی رو بگو شوهرت کنترل کنه اخه شوهر رفته بود توی ماشین نشسته بود.واسه عیددیدنی خونه خاله و عمم رفتیم.برگشتنی اومدیم خونه مامان یه شام حاضری خوردیم و رفتیم خونه خاله ی شوهر.اونجا با دختر خاله شوهر کمی حرفیدیم من باب اخلاقهای شوهر ولی فرداش پشیمون شدم که چرا گفتم البته شوهر تقصیر داشت از داماد من حر ف زد منم از خودش انتقاد کردم.

ششم و هفتم هم یادم نیست چی شد هفتم شوهر رفت سر کار.

هشتم و نهم و دهم تهران رفتیم.

صبح ساعت هشت از خونه زدیم بیرون.در منجیل صبحونه خوردیم همه چیز برده بودم نان هم خریدیم پسرها هم خوردن.در راه با شوهر راه اهن رشت قزوین رو که صد ساله در حال ساخته انتقاد کردیم وقتی از تونلا رد میشدیم جیغ میزدیم و پسرهام خوششون می اومد.اقا چشتون روز بد نبینه نرسیده به کرج توی اتوبان تصادف وحشتناکی شده بود و یه کامیون سریده بود به این سمت اتوبان و این شد که نزدیک یک و نیم ساعت در ترافیک بودیم .و بچه هام دیگه توی ماشین خوابیده بودن.و اصلا ترافیک رو بیدار نبودن.و اما تهران انگار نه انگار این قدرررررر خلوت بود که نگووووو.ما هم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.